
در روزگار studiesهای امروزی و در راه گریز از logyهای تحت تأثیر تفکر پوزیتیویستی مدرن، «هر دم از این باغ بری میرسد، نغزتر از نغزتری میرسد». چندی پیش بود که هر چند درگیر پایاننامهی ارشد بودم، اما بر سبیل عادت همیشگیام در وبگردیهای آکادمیک نیمنگاهی به آکادمیای غربی و مؤسسات و پژوهشگاههایشان و البته برنامههای جدید داشتم. اینگونه بود که با استادی آشنا شدم که تخصصش animal studies بود، که شاید بتوان آن را مسامحتاً «مطالعات حیوانات» نامید. از پسوند studiesاش مشخص است که سر و کارمان با چه نوع رشتهای و از چه ایلوتباری است. این studiesها همه از یک قماشاند. همه رهیافتهایی میانرشتهای دارند. همه در ادامهی چرخش زبانی و چرخش فرهنگی و در راستای اصالت دادن به امر فرهنگی شکل گرفتند. در این نگاه به فرهنگ نیز چون زبان، به مثابهی عامل تعینبخش مناسبات و هویتهای اجتماعی نگریسته شد. چنین نگاههایی در اندیشهی پسامارکسیسم به اوج خود میرسد که توضیحش در این مقال نگنجد. اگر بخواهم مقدمهام را خلاصه کرده و بیشتر به مطالعات حیوانات بپردازم باید به این نکته اشاره کنم که این رشتهها همه و همه زاییدهی مطالعات فرهنگی که خود الهام گرفته از تفکر بریتانیایی دهههای پس از جنگ دوم است که پس از مدتی با تغییری ماهیتی به هر کجا که پای گذاشت رنگوبوی آنجا را گرفت و این مظروف به رنگ ظرفش در آمد. مثلاً با ورودش به فرانسه، آمریکا، هند و کشورهای دیگر مسائل آن حوزهها را در بر گرفت و دغدغههای آنها را با چارچوب خودش همراه کرد. برای دوری از اطالهی کلام اجازه دهید بروم سراغ animal studies، که سخن در این باب بس به درازا می کشد.
همانطور که گفتم این رشته (که البته رشته خواندن اینها نیز خود محل سؤال است) میان رشتهای است. بدین معنا که متخصصان این حوزه باید در حوزههای مختلفی چون تاریخ، هنر، زیستشناسی، ادبیات، جامعهشناسی، فلسفه، انسانشناسی، اسطورهشناسی و جغرافیا و رشتههایی از این دست مطالعه داشته باشند. رهیافتهای این رشته نیز چون دیگر studiesها معلوم است. رهیافتها عموماً گفتمانی، پسامارکسیستی، فمینیستی، کوئیر، روانکاوانه و غیره است. کنار گذاشتن و یا به قول «ادموند هوسرل» در پرانتز گذاردن هرآنچه پیش از این انسان، در روابط خود با حیوانات مد نظر قرار میداد یکی از اصلیترین رویکردهای animal studies است. یکی دیگر از رویکردهای این حوزهی مطالعاتی، تلاش برای فهم حیوانات در نگاهی ابژکتیو است و نه سوبژکتیو و یا حتا تلاش برای درک فهم حیوانات از یکدیگر.
این حوزهی مطالعاتی از اندیشههای فیلسوف استرالیایی «پیتر سینگر» نشئت میگیرد که بعداً با رهیافتهای ساختارشکنانهی «ژاک دریدا» تلاش کرد تا این موضوع را بررسی کند که چگونه تعامل انسانها با حیوانات میتواند بر تعریف انسان از بشر و خود از طریق زبان اثر بگذارد. همانطور که اشاره شد در این حوزهی مطالعاتی سعی میشود که روابط پیشین و مسلمانگاشتهشدهی انسان با حیوانات به کناری گذارده شده و این روابط در زمینههای مختلفی چون معرفتشناسی، سیاسی، ادبی و غیره بازنگری شوند.
از مناظر مختلفی مطالعه در این رشته در کشورمان میتواند جالب باشد و مورد استقبال قرار گیرد. در ادبیات فارسی نیز حیوانات نقش بهسزایی ایفا میکنند و در آثاری چون «کلیلهودمنه» و «سندبادنامه» یا «شاهنامه» و دیگر آثار ادبی چنین مصادیقی میبینیم. از طرفی امروزه و در راستای مدرن شدن جامعه شاهد تعریف جدیدی از روابط بین انسانها و حیوانات هستیم. نگاه به حیوانات، دیگر نگاهی از منظر بهرهکشی فیزیکی نیست. حیوانات امروزه در خانهها نگهداری میشوند و نه تنها از آنان پرستاری میشود بلکه دیده شده است که در صورت از بین رفتنشان و به واسطهی علقههای عاطفی انسانی/حیوانی، صاحب آن حیوان پس از مدتی به بیماریهای روانی چون افسردگی و غیره دچار میشود. روابط جدید انسانها با حیوانات در زندگی شهرنشینی چه از نوع موذیانهاش مثل موشها و چه از نوع خانگیاش از طوطی و قناری و ماهی و سگ و گربه گرفته تا ایگوانا را میتوان مشاهده کرد و نقشی که این حیوانات در معنادار کردن زندگی انسانی دارند را مورد مداقه قرار داد. البته لازم به ذکر است که باید چنین رشتههایی آن طوری که هستند به همراه رهیافتشان وارد شوند وگرنه داستان تکراری دیگر مطالعاتهایی را خواهیم داشت که امروز در فضای دانشگاهی خود میبینیم.
پینوشت. این یادداشت در قالب یک پستبلاگ در سال نود و دو منتشر شد.